¤ مقـاله – 8 پرسـش از خود؛ اصلاح طلبان و انتخابات
? سیدعلی محمودی
مطالعات رفتاری و کارکردی در تاریخ معاصر ایران نشان میدهد که مراد از <اصلاحات> در نگاه اندیشهوران سیاسی - اجتماعی و مردم ایران، درخواست تغییرات دموکراتیک و اصلاح ساختارهای قدرت سیاسی بوده است. از میان مطالبات اصلاحطلبانه که در جنبشهای یادشده مطرح بوده و هست، میتوان به تامین امنیت، آزادی، حقوق شهروندی، تفکیک قوای سهگانه و عدم دخالت قوای اجرایی، قانونگذاری و قضایی در کار یکدیگر، تحدید تصمیمها و عملکردهای حاکمان در حدود قانون، انتخابی شدن مناصب، انتخابات آزاد، برابری شهروندان با یکدیگر و... در مقابل قانون و... اشاره کرد. برداشت من از اصلاحات در ایران، در یک کلمه یعنی اصلاحات آرام و تدریجی بر پایه دموکراسی. بر این اساس، فروکاستن این مفهوم بنیادین به موضوعات حاشیهای و حتی مهم اما فرعی، مصداقی و مقطعی، کاری از قبیل سادهسازی محتوایی، تقلیلگرایی، مشوش کردن مفهوم اصلی و یا مصادره به مطلوب است.
امروز نیز ایران و ایرانیان خواهان اصلاحات دموکراتیک در مسیری پویا، مداوم و گام به گاماند و مطالبات خویش را در <دموکراسی> صورتبندی میکنند. مطالعه قانون اساسی مشروطه و قانون اساسی جمهوری اسلامی، تمایل به دموکراسی و حکومت مردم را کم و بیش در ذهن و زبان نویسندگان آن نشان میدهد. به عبارت دیگر، رویکرد و گرایش به دموکراسی در هر دو قانون اساسی، قابل مشاهده و پیگیری است. تا آنجا که در ماههای اخیر، تحولات مقدماتی انتخابات آینده ریاستجمهوری را دنبال کردهام، میتوانم بگویم که وجه غالب نگاه و اندیشه درباره انتخابات، به شدت <فردمحور> است و نه <ساختارمحور.> حرفهای اصلی این است که مثلا زید نیاید و عمرو بیاید و بکر به نفع زید کنار برود یا نرود. جای تعجب است که در جریان اصلاحطلبی نیز، مسائل اصلی و بنیادی مطرح نمیشود (یا بسیار کم به میان میآید) و تمام سخن درباره نامزدهای انتخابات است و نه پیشزمینهها و ساختارها و ساز و کارها. همه جا صحبت بر سر بازیکنان است. چنین به نظر میرسد که زمین بازی، دروازههای بازی، داوری بازی و امنیت بازی فراموش شده است. به نظر من، در برهه حساس و بااهمیت کنونی، باید جریان اصلاحات به دو دسته پرسشهای بنیادین بیندیشد و پاسخهای مشخص هریک را فراهم سازد. پرسشهای دسته نخست، ناظر به شرایط آمادگی حضور در عرصه انتخابات، خارج از حوزه اختیار و اقتدار اصلاحطلبان است و پرسشهای دسته دوم، به چگونگی آمادگی درونی اصلاحطلبان بازمیگردد. در ارتباط با پیشزمینههای اصلی شرکت در انتخابات، پرسشهای زیر دارای اهمیت فراوان است:
1- آیا امکان برقراری ارتباطات آزاد و فراگیر میان اصلاحطلبان (احزاب، افراد) و مردم در چارچوب گردش آزاد اطلاعات از طریق انتشار مطبوعات، برپایی اجتماعات و انجام تبلیغات انتخاباتی وجود دارد؟
2- آیا امنیت برگزاری انتخابات، پیش از برگزاری، هنگام برگزاری و پس از آن، برای همه گرایشها و احزاب تامین میشود؟ آیا تعیین صلاحیت نامزدهای انتخاباتی، برابر قانون اساسی و سایر قوانین موضوعه و بدون اعمال نفوذ مراکز قدرت، بر مدار بیطرفی و بدون تبعیض، انجام میشود؟ 4- آیا امکان نظارت قانونی همانند نظارت احزاب در جریان برگزاری انتخابات به منظور انجام انتخاباتی سالم و خنثی کردن دخالتهای غیرقانونی احتمالی وجود دارد؟ پرسشهای اصلی که به خود اصلاحطلبان و میزان آمادگی آنان برای شرکت در انتخابات بازمیگردد، از این قرار است: 1- آیا استراتژی اصلاحطلبان در جهت نوزایش یک جنبش اجتماعی - سیاسی نوین (همانند جنبش مدنی دوم خرداد 1376) و عرضه آن به مردم در راستای بسیج کردن و به صحنه خواندن آنان، تدوین و صورتبندی شده است؟ 2- آیا احزاب و چهرههای اصلاحطلب، برنامههایی مشخص و مدون در رابطه با اداره کشور در دو سطح ملی و سیاست خارجی، جهت ارائه به مردم در چارچوب رقابتهای انتخاباتی، آماده کردهاند؟ 3- آیا اصلاحطلبان ساز و کارهای گفتوگو با قشرهای مختلف جامعه را با در نظر گرفتن تنگناهای موجود، با خلق ظرفیتهای تازه فراهم کردهاند، به گونهای که مردم بر پایه عقلانیت جمعی، با رضایت خاطر قانع شوند که میتوانند به انجام وعدهها و اجرای برنامهها از سوی اصلاحطلبان اعتماد کنند و لذا به حمایت از آنان برخیزند؟
4- اگر معرفی یک نامزد از سوی اصلاحطلبان را از شرایط قطعی و حتمی پیروزی آنان در انتخابات آتی بدانیم، چگونه اصلاحطلبان میتوانند فرآیند رسیدن به نامزدی واحد را با هماندیشی و تفاهم، پشت سر بگذارند؟
پیشنهاد میکنم در فرآیند انتخابات پیش رو، اصلاحطلبان اولویت را به اندیشیدن و پاسخ گفتن به پرسشهای هشتگانه بالا (و همانند آن) بدهند و این همه وقت خود را صرف شعارهایی همچون <یا... یا هیچکس> نکنند؛ مواضعی که به کلی با ادبیات دموکراتیک و اصلاحطلبی بیگانه است. بنده یک بار این پرسش را به میان آوردم که <آیا اصلاحطلبان ایران <دموکرات>اند؟> و پاسخم این بود که در میان خیل اصلاحطلبان آزادیخواه، دموکرات، برابریطلب و متساهل ما، چهرهها و افراد غیردموکرات، جزمگرا، غیرمنعطف و تمامیتخواه، کم نیستند. سیاستمداران اصلاحگرا و دموکرات، از قیدهای مطلقی همانند <یا کاندیدای من یا هیچکس> و مانند اینها استفاده نمیکنند. این ادبیات، بوی استبداد و خودکامگی میدهد و نسبتی با مشی دموکراتیک ندارد. در این مختصر خواستم طرح مساله بکنم؛ فقط در مورد پرسش آخر یعنی فرآیند رسیدن به نامزد واحد، چند کلمهای به این مطالب میافزایم. واقعیت این است که رسیدن به اجماع در مورد نامزد واحد، معضل قبلی و کنونی اصلاحطلبان در انتخابات ریاستجمهوری بوده و هست، پرسش این است که چگونه و با چه ساز و کاری میتوان در اینباره به اجماع رسید؟ پاسخ این پرسش در کشورهای توسعهیافته، متفاوت است و آنان روشهای مختلفی در این مورد برگزیدهاند. در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا - که هماکنون در جریان است - ساز و کار رقابت انتخاباتی میان دو نامزد حزب دموکرات، با محاسبه آماری نشان داد که آرای <اوباما> بیشتر از آرای خانم <کلینتون> است. بر این اساس، رقیب سرسخت اوباما که در برابر او ایستاده بود، به سادگی در کنار او قرار گرفت و واقعیتها را پذیرفت و با شهامت احترام نهاد و هیچ تنش و معضلی در جامعه آمریکا پیش نیامد.
ما در ایران فاقد چنین ساز و کارهایی برای تعیین وزن نامزدهای انتخاباتی یک جریان سیاسی در میان افکار عمومی هستیم تا همه مدعیان، نتایج اعمال آن را با روی گشاده بپذیرند. فکر میکنم بار طراحی چنین ساز و کاری، بیش از همه به دوش اندیشهورزان و متخصصان اصلاحطلب دموکرات ایران است. تا زمانی که این ساز و کار تعریف نشود، هر نامزدی ممکن است خود را اصلح بداند و از موضع خویش عدول نکند و هواداران او نیز به همین نهج رفتار کنند. در نبود چنین ساز و کاری، فقط شانس و اقبال ممکن است رقیبان اصلاحطلب را به همسویی و اجماع برساند. نکته بسیار مهم دیگر این است که بر پایه تنوع و تکثر سیاسی از یکسو و چرخشی بودن مناصب و مسوولیتها از سوی دیگر، رقیبان باید قانع شوند و البته اطمینان یابند که تعیین یکی از آنان به عنوان نامزد نهایی و واحد، به معنی شکست، انزوا و خانهنشین شدن سایر رقیبان نیست. آنان میتوانند - و باید - در کنار نامزد واحد - در صورت پیروزی - در عرصه حکومت و سیاست، ایفای نقش کنند و در زمینهای متکثر، هدفهای تعیینشده را دوشادوش یکدیگر دنبال کنند. میدانم که جامعه ایران هنوز با اینگونه کنشگری دموکراتیک فاصله دارد. کنشگری دموکراتیک، <فردمحور> نیست، بلکه <ساختار محور> است. بکوشیم که با اغتنام فرصتها، ساز و کارهای دموکراتیک را جایگزین راه و رسمهای کهنه و منسوخ کنیم. بر این اساس، به نظر من وارد شدن محورهای هشتگانه بالا در گفتمان کنونی انتخاباتی کشور، میتواند ایران را به دموکراسی، تعادل و آرامش نزدیکتر سازد. فراموش نکنیم که طراحی روشها و ساز و کارها در جهت عملیاتی کردن 4 محور اول، در گرو به صحنه آوردن گفتمان قدرت اصلاحطلبی از رهگذر گفتوگو، چانهزنی، ایستادگی، خطر کردن و همچنین مصالحه با کانونهای اصلی قدرت سیاسی است.
در پاسخ به این پرسش، باید بگویم اگر مسیری که شرح آن رفت، پیموده شود، احتمال ایجاد انگیزه لازم برای شرکت توده مردم در انتخابات بالا میرود. البته ایجاد انگیزه و رغبت در بخشهای خاموش و سرخورده جامعه - که براساس انتخابات اخیر مجلس، شمار آنان در شهرهای بزرگ، به 75 درصد میرسد - کاری بهغایت دشوار است. فکر میکنم به انجام رساندن موفقیتآمیز محورهای هشتگانه، میتواند کاروان اصلاحات را بار دیگر به حرکت درآورد. پیشبینی من این است که پیروزی دموکراسی در انتخابات پیش رو، فرصتهای لازم را جهت مهار بحرانهای رو به فزونی در کشور برای جمهوری اسلامی فراهم میآورد.