گذار - درد را باید گفت ...

وبلاگ شخصی مهندس حامد محقق

گذار - درد را باید گفت ...

وبلاگ شخصی مهندس حامد محقق

مقـاله - تصمیم و تدبیر تاریخ ساز ، محمد رضا تاجیک

 

¤مقـاله -  تصمیم و تدبیر تاریخ ساز

 ? محمد رضا تاجیک

 

   
 ²
   نیروهای اصلاح‌طلب ، اکنون در کدامین مرحله‌ عمل سیاسی قرار دارند؟ اقتضای نظری و عملی این «مرحله» چیست؟ در این شرایط ، کدامین استراتژی و تاکتیک می‌تواند اصلاح‌طلبان را یک گام به اهداف و آمال خود نزدیک‌تر گرداند؟ بی‌تردید ، پاسخ به این پرسش‌ها ، گام نخست برای ورود به بحث پیرامون تئوری و عمل ، گفتمان و پادگفتمان، استراتژی و تاکتیک ، گسست و پیوست ، باید و نباید و قدرت و مقاومت ، در چارچوب جنبش اصلاحی در شرایط کنونی می‌باشد؛ و بی‌تردید ، پس از تعیین و تعریف مرحله‌ عمل سیاسی است که نیروهای اصلاح‌طلب می‌توانند در پرتو « تحلیلی مشخص از شرایط مشخص ذهنی و عینی ، داخلی و خارجی » به پیرایش و آرایش خود همت گمارند و گامی به پیش در جهت تحقق اهداف و آرمان‌های اصلاحی خود بردارند. مفهوم مرحله‌ عمل سیاسی ،  یکی از مفاهیم حاشیه‌نشین در متن گفتمانی اصلاح‌طلبان در سالیان اخیر بوده است. به بیان دیگر ، در طول این دوران ، اصلاح‌طلبان تصویر شفاف و عمیقی از مراحلی که جنبش اصلاحات باید از آنان عبور کند تا به سرمنزل مقصود برسد ، نداشته‌اند.

 

 

 

از این‌رو، در معرض آفت «ازمرحله‌پرت‌بودگی» قرار گرفتند و در «شرایط خاص» آن کردند که نمی‌باید می‌کردند و آن نکردند که می‌باید می‌کردند، و نیز به همین سبب بود که گاه در مسیر «سکتاریسم» قرار گرفتند و گاه دیگر، ره «ولونتاریسم» پیمودند؛ گاه مردم‌گرا شدند، گاه نخبه‌گرا؛ گاه خودی‌ساز شدند و گاه دگرساز.

عبور از سر بی‌مهری و بی‌اعتنایی از «مرحله‌ی عمل سیاسی»، اولاً، ریشه در این انگاره دارد که «سیاست و کنش‌های سیاسی بر یک الگوی از پیش حاضر و آماده‌ی تحویل بنا شده‌اند» و «پیروی از مشی و منش مشخص و ثابت سیاسی ـ حزبی، رمز موفقیت یک حزب است». ثانیاً، بر نوعی فقدان «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» استوار است. و ثالثاً، نشان از نوعی «عمل‌زدگی» و «روتین‌زدگی» دارد.
امروز، تنها از رهگذر ارائه‌ی تصویری مشخص از «مرحله‌ی عمل سیاسی» است که می‌توانیم از «شرایط فقدان تصمیم و تدبیر» خارج شویم و اراده کنیم که:
ـ به نقش‌آفرینی در قالب هویت مقاومت (اپوزسیونیستی) بپردازیم یا هویت قدرت (پوزیسیونیستی)؟
ـ به سامان‌دهی پیرامون یک نخبه، یک حزب و یک جبهه بیندیشیم یا یک برنامه؟
ـ به تجمیع و ساماندهی نیروهای مختلف اجتماعی ـ سیاسی پیرامون یک نقطه‌ی گره‌ای یا کانونی منفی (سلبی) بپردازیم یا یک نقطه‌ی گره‌ای مثبت (ایجابی)؟
ـ به هژمونی بیندیشیم و یا ضدهژمونی؟
ـ به مفصل‌بندی یک گفتمان بیندیشیم یا یک پادگفتمان؟
ـ به بی‌قراری رادیکال گفتمان مسلط و رسمی بیندیشیم و یا به واسازی آن؟
ـ به بهره‌گیری از میکروپلتیک بیندیشیم یا ماکروپلتیک؟
ـ به تسلط بر میکروفیزیک قدرت بیندیشیم یا ماکروفیزیک قدرت؟
ـ به جنبش بیندیشیم یا به سازمان؟
ـ به رقابت بیندیشیم یا به ضدیت؟
ـ به جنگ مواضع بیندیشیم یا به جنگ منافع؟
ـ به ایجاد یک زنجیره‌ی هم‌ارزی بپردازیم یا یک زنجیره تفاوت‌ها؟
ـ به سامان‌دهی یک نهضت بدون تشکل، بدون پروژه و بدون برنامه بیندیشیم که به‌مثابه‌ی یک تصادف نیکو جلوه کند، یا به ساماندهی یک بلوک تاریخی متشکل؟
ـ به خلق لحظه‌ای بیندیشیم که در آن نظم بی‌نظمی برپا شود، یا به خلق لحظه‌ای که در آن نظمی ایدئولوژیک برپا شود؟
ـ به تجربه‌ی باهم‌بودگی هویت‌های متکثر و متمایز در یک لحظه‌ی تاریخی بیندیشیم، یا به باهم‌بودگی هویت‌های متشابه؟
ـ به فراهم آوردن شرایطی بیندیشیم که در آن «گفتن» از «گفته» مهم‌تر جلوه کند، یا بالعکس؟
ـ به جایگزینی روابط افقی و هم‌عرضی به‌جای روابط عمودی و سلسله‌مراتبی بیندیشیم، یا بالعکس؟
ـ به‌ترک هویت‌های غلیظ «شناسنامه‌دار» و انحلال خود در یک هویت رقیق‌تر بیندیشیم، یا بالعکس؟
ـ به تلفیق و ‌ترکیب گفتمان‌های شناور در فضای سیاسی جامعه بیندیشیم، یا به منزلت و شأنی فراگیر و استعلایی بخشیدن به یک خرده‌گفتمان؟
ـ به بهره‌وری از تکنیک‌های سیاسی نوین، که به ما مجال و امکان متکثر و پخش عمل نمودن و گسترش دامنه‌ی عملکرد خود تا بیخ و بن ذهن و روان افراد جامعه را می‌دهد بیندیشیم، یا به تکنیک‌های سنتی سیاسی؟
ـ به سیاست به‌مثابه‌ی یک حساسیت فرهنگی بیندیشیم، یا به‌مثابه‌ی یک فعالیت نهادمند؟
ـ به «قدرت خود» در ظرف کاربردها و تأثیراتش در عرصه‌ی یک بازی و تسابق خاص بیندیشیم، یا در ظرف توانایی آن در تسخیر دژ باستیل؟
ـ به تبدیل شدن به سخن‌گوی همگان بیندیشیم، یا به تبدیل شدن به فراهم‌آوردندگان شرایطی که همگان بتوانند برای خود و به‌جای خود و با بیان خود سخن بگویند؟
ـ به ایفای نقش در قالب شفاف‌کننده‌ی تقاضاهای مبهم و غیرشفاف جامعه‌ی مردمان بیندیشیم، یا به ایفای نقش در قالب یک متقاضی؟
ـ به تغییر ذائقه‌ی سیاسی مردم بیندیشیم، یا تقویت ذائقه‌ی سیاسی آنان؟
ـ به سازوکارهایی برای تقویت حافظه‌ی تاریخی مردم بیندیشیم، یا به تضعیف و تخریب آن؟
ـ به بازتولید اندیشه و شرایط دوم خرداد بیندیشیم، یا به عبور از آن؟
ـ به هویت جمعی و فردی دینی بیندیشیم، یا به هویت سکولار؟
ـ به شعارِ «هدف هیچ و جنبش همه‌چیز است» بیندیشیم، یا بالعکس؟
ـ به وارد کردن عنصری بلانکیستی (باور به انقلاب فراگیر و نقش سازنده‌ی خشونت سیاسی در نیل به اهداف) بیندیشیم، یا به فراموشی مطلق انقلاب و خشونت؟
ـ به دموکراسی صرفاً به‌مثابه‌ی سلاحی در مبارزه‌ی سیاسی بیندیشیم، یا به‌مثابه‌ی هدف و شکلی که در آن گفتمان ما واقعیت پیدا می‌کند؟
ـ به هنرِ بودن در زمان و مکان مناسب بیندیشیم، یا به بودن در هر مکان و زمان؟
ـ به شمایل‌سازی شیئ‌پرستانه از شخصیت‌ها و تقدیس آنان بپردازیم، یا به شخصیت‌زدایی؟
ـ به بسط اقتدار عامه به‌مثابه‌ی عنصر ضدسلطه‌ی حاکمیت بیندیشیم، یا به بسط اقتدار خاصه؟
در واقع، مرحله‌ی عمل سیاسی به ما می‌گوید که امروز کجای این جغرافیای متنوع و چهل‌تکه‌ی نظری و عملی ایستاده‌ایم؟ به کدامین راه باید گام بگذاریم؟ به کدامین مسیر باید روانه شویم؟ به کدامین افق بایده خیره شویم؟ با کدامین مردمان باید همره و همراه شویم؟ چگونه گام‌های خود را در این مسیر برداریم؟ چگونه با دیو و ددان خفته در راه مواجهه و مقابله داشته باشیم؟ با کدامین کلید، قفل‌های روبه‌روی خود را بگشاییم؟ با کدامین کارت در دست بازی کنیم؟
2 )در این شرایط حساس و پیچیده ی تاریخی، شاید با این گفته‌ی مارتین و بولیوار موافق باشید که در هر شرایطی باید کاری را انجام داد که باید از جهت شأن انسانی خود به‌عنوان مردان و زنان آزاد انجام دهیم، نه انسان‌هایی که وارد عالم سیاست می‌شوند. اما پذیرش این اصل اصیل، به‌معنای فرازمان و فرامکان و فراشرایط فرض کردن این «کار» نیست. به بیان دیگر، شأن انسانی ما به ما حکم می‌کند که برای این‌که جزئی از راه‌حل مشکلات زمانه، مردمان و جامعه‌ی خود باشیم، نخست باید فرزندان زمانه‌ی خود باشیم. همچنین، شاید با این گفته ی بزرگی دیگر موافق باشید که: «این موقعیت است و نه فقط یک هسته‌‌ی کوچک که در لحظه‌ای معین قیام می‌کند و وضع موجود را با چالش مواجه می‌کند».

چنانچه از یک سو، پذیرای این «گفته ها» باشیم، و از سوی دیگر، بخواهیم در چارچوب مقتضیات مرحله کنش گام برداریم، به نظر می رسد:
1. مهمترین و استراتژیک‌ترین اقتضای این مرحله از عمل سیاسی، احیای جنبش اصلاحات است. چنان‌چه با بهره‌ای آزادانه از آموزه‌های رزا لوکزامبورگ، قدرت واقعی جنبش اصلاحات را عبارت از تکثر و گسترش‌پذیری آن بدانیم، آن‌گاه «نباید بگذاریم کسب یک موفقیت نسبی و مرحله‌ای ما را وسوسه و از تعمیق و گسترش این جنبش غافل کند».
2. از مقتضیات دیگر این مرحله، مقدم و مرجح دانستن منافع و مصالح جنبش اصلاحات بر منافع و مصالح حاملان و عاملان آن است. در این مرحله به هیچ اصلاح‌طلبی که عزت و شأن و منزلت خود را مرهون و مدیون جنبش اصلاحات است، نباید اجازه داد که با چپ‌روی‌ها و راست‌روی‌ها و فراز و فرودهای کودکانه‌ی خود به جنبش جفا کنند. به بیان دیگر، اقتضای عمل سیاسی در این مرحله، جاری شدن کنش‌ها و واکنش‌های اصلاح‌طلبان در «کادر ضابطه» است.
3. سومین اقتضای این دوران، تلاش برای واسازی و بازسازی چهره و وجهه‌ی دینی و مردمی خود و بازیابی پایگاه‌های اجتماعی از دست رفته است.
4. چهارمین اقتضای شرایط، «خلق موقعیت»هایی است که اولاً، از استعداد بازآفرینش و بازشکوفایی جنبش اصلاحات (بر اساس مقتضیات نوین مرحله‌ی عمل سیاسی کنونی) برخوردار باشد؛ ثانیاً، استعداد به چالش کشیدن قانونی رقیب را داشته باشد، و ثالثاً، از استعداد تولید و تزریق انگیزه‌ها و انگیخته‌های لازم برای «حضور» در بزنگاه‌های تاریخی خود، لحظه‌های انتخاب و هنگامه‌های رقابت برخوردار باشد.
3)1. چنان‌چه از بن سایق بپذیریم که «تنها نبردی را می‌بازیم که رهایش می‌کنیم»، آن‌گاه باید بدانیم رها کردن رقابت (در اشکال و چهره های گوناگون آن، از جمله: رقابت گفتمانی، رقابت اجتماعی، رقابت فرهنگی، ...)، به‌معنای باختن آن است. بنابراین، خروج از حاکمیت مساوی و مساوق با قرار دادن خود در شرایط «فقدان تصمیم و تدبیر» (شرایطی که در آن، امکان هیچگونه بازی و بازیگری وجود ندارد) است.
2. چنانچه با این راهبرد حکیمانه ی بنت موافق باشیم که: «کاری کنیم که زندگی روزمره و تجربه ی فرهنگی از طریق رسوخ در اشکال جدید تعلیم و تربیت، وارد ابزارها و دستگاه های دولت شوند»، آنگاه باید راهبرد «تحت انضباط درآوردن تصمیم ها و تدبیرهای حکومتی در عرصه های مختلف» را در دستورکار مرحله ی جدید کنش سیاسی-اجتماعی خود قرار دهیم.
3. چنانچه از ایگلتون بپذیریم که در فضای شفاف حوزه ی عمومی، دیگر قدرت اجتماعی و امتیازات و سنت نیست که حق صحبت کردن و قضاوت کردن را به افراد می بخشد، بلکه به درجه ای که افراد با سهیم شدن در ایجاد وفاق مبتنی بر خرد جمعی بتواند خود را در مقام سوژه های بحث گر فرهیخته سازند، می توانند از چنین حقی بهره مند گردند، و از هابرماس بپذیریم که «ارتباط تحریف نشده» بین شهروندان آزاد و برابر در زیست جهان (منظور از «زیست جهان» نیز همان قلمرو تجارب روزمره، گفتگوهای جمعی و ارزش های فرهنگی، و علم و سیاست و هنر است) می تواند به خلق ارزش هایی یاری رساند که در مقابل سلطه طلبی و قدرت خواهی نظام مقاومت می کنند، آنگاه باید در دوران جدید فعالیت خود حضور بیشتر و فعال تر در حوزه و عرصه ی عمومی و خلق گفتمان و ارزش های جدید را هدف خود قرار دهیم.
4. چنانچه بپذیریم در زمانه ی ما، سیاست و سیاست ورزی در معرض بحران های شالوده شکن فراوان قرار گرفته اند، و دورانِ نظریه ها و گفتمان های سیاسی ای که تأکید خود را صرفا بر «صاحبان رسائل تولید» و «شیوه‌های تولید» استوار نموده و روابط قدرت را حافظ منافع آنان می‌دانستند، گذشته و به دورانی رسیده‌ایم که در آن «شیوه‌های بازنمود» بر شیوه‌های تولید ارجحیت یافته اند، و به این ترتیب، چنگ‌اندازی به «دارایی گفتمانی» و یا «ثروت‌های مفهومی» جایگزینِ توجه به ثروت‌های مادی و یا حکومتیِ محض شده اند، آنگاه، باید تلاش کنیم «امر سیاسی» را از حصارهای تنگ و باریک گفتمان های سنتی – که در بستر آنها امر سیاسی به هر آن چیزی اطلاق می شد که به دولت مربوط می شود، و سیاست نیز، به عنوان «رسیدگی به امور عمومی جمعی از مردم که بر حسب اتفاق و یا به حکم انتخاب خود گرد هم آمده اند» فهم می شد - رها سازیم و آن را در قلمرو بسیاری از مقولات انسانی وارد نمائیم، به گونه ای که سیاست بتواند خود را به عنوان جنبه ای از کلیه روابط اجتماعی؛ یک فرایند عمومی شدن درون جوامع انسانی، مطرح سازد، و ما را قادر نماید به اشکال متنوع و متفاوت سیاست ورزی نمائیم.
4)با پذیرش این اصول نظری، تبعا خواهیم پذیرفت که در شرایط کنونی، راه ما راهی اصلاحی است که از درون حاکمیت و قانون می گذرد (اصلاح درون گفتمانی)؛ افقی که به سوی آن روانیم، نظام مردم سالاری منطبق بر دین است؛ رهروانی که با آنان همره و همراهیم، تمامی انسان های آزاد و آزاداندیشی هستند که به حکم شان انسانی خود مایلند که رهرو این راه باشند و هدفشان بیش از آنکه تسخیر قدرت باشد، تلطیف و تصحیح آن است؛ و شیوه ای که برای «رفتن» خود برگزیده ایم، از جنس فعالیت های اجتماعی/فرهنگی/مدنی است؛ انگیزه ها و انگیخته هایی که ما را در پیمودن این راه تحریک و تهییج می کنند، تلطیف، تحدید، تصحیح و تسخیر قدرت است.

به عنوان آخرین کلام، چنانچه به بهره ای آزادانه از دریدا، سیاست را تصمیم و تدبیر در شرایط عدم امکان تصمیم و تدبیر تعریف کنیم، آنگاه باید هنر سیاست ورزی خود را در گرو چنین تصمیم و تدبیر تاریخ سازی در شرایطی که در و دیوار گواهی «بیم موج و گرداب های حائل» را می دهند، قرار دهیم. در شرایط کنونی، حضور فعال و آزادانه ی اصلاح طلبان در عرصه ی سیاست و قدرت نه ممکن است و نه اگر ممکن باشد، رهگشا و مشکل گشا است. تردیدی ندارم که هزینه ای که جریان اصلاح طلبی در اثر یک حضور تمام عیار در این شرایط خواهند پرداخت، به مراتب افزون تر از بهره ای (مادی و معنوی) است که خواهند برد. به بیان دیگر، اصلاح طلبان در وضعیت کنونی خود، نه امکان حضوری فعال و آزاد در عرصه سیاست را دارند، نه اگر داشته باشند از استعداد پیروزی در یک تسابق بزرگ سیاسی برخوردارند، نه اگر از چنین استعدادی برخوردار باشند، امکان تدبیر امور پیچیده ی پیشاروی را دارند، و نه اگر از این امکان برخوردار باشند، رقیب اجازه چنین توفیقی بدانان خواهد داد.

از رهگذر این تمهیدات تحلیلی کوتاه می خواهم به تجویز این تدبر بپردازم که اصلاح طلبان به حکم وظیفه ی انسانی خود باید در هنگامه های تعیین کننده ی تاریخی خود حضوری آگاهانه، هوشیارانه و فعالانه، داشته باشند، اما این «حضور» نباید به قیمت یک «غیبت» تاریخی دیگر تمام شود. به بیان دیگر، نباید بر این فرض شویم که در لحظه ورق زدن آخرین صفحه ی تاریخ خود داریم، و چنانچه این صفحه با دستان ما ورق نخورد، جز سیاهی و تباهی در انتظارمان نخواهد بود. باید تمهیدات و تدیرهایی بیندیشیم که «موقعیت تاریخی» یک بار دیگر خود «قیام» کند و به ایده هایمان رنگ حوادت و تحولات زمانه را ببخشند و حضورمان را در عرصه ی سیاست و قدرت طلب کنند. بنابراین، در یک کلام معتقدم، تنها و تنها با فراهم کردن/شدن چنین «موقعیتی» است که هزینه کردن سرمایه های ملی ای همچون «خاتمی» معقول، مقبول و مشروع جلوه می کند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد