¤مقـاله – سیدمحمد خاتمی چگونه کاندیدایی/span>>/>
?آرش بهمنی
1- این روزها که میآیند و میروند ، صفحات روزنامههای اصلاحطلب شاهد جنگهای قلمی و لفظی آنانی است که خود را اصلاحطلب نامیدهاند و درباره کاندیدای - کاندیداهای - مورد نظر خویش ، سخنها میرانند و از هماکنون اسب پیروزی را زین کرده و نه تنها خود را پیروز عرصه انتخابات ریاستجمهوری میدانند ، که در فکر تشکیل دولت ائتلافی هم هستند. جالب آنکه بسیاری از این دست مطالب از سوی آنانی نگاشته میشود که پیش از این به مرثیهسرایی بر کالبد اصلاحات میپرداختند. میگویند و میگوییم و میبینیم که در جریان اصلاحات، هنوز سرگشتگی درباره انتخابات ریاستجمهوری وجود دارد. کاندیدای مورد اجماع همه گروهها ، هنوز ظهور نکرده است ، برنامههای منسجم و از پیش تدوین شدهای وجود ندارد ، رابطه منسجم و قابل ذکر با بدنه اجتماعی از محالات است، رسانههای حامی اصلاحطلبان در اقلیت مطلقاند و... در این شرایط است که اسمها یکییکی ردیف میشود: سیدمحمد خاتمی ، مهدی کروبی ، حسن روحانی ، محمدعلی نجفی ، محمدرضا عارف و... این لیست شاید هر روز بلندتر از روز قبل باشد.
۲ - برای شروع بحث، شاید بد نباشد از محل نزاعی شروع کنیم که سالهاست جریان اصلاحات با آن دست به گریبان است و 12سال پس از شروع و سه سال بعد از فترت جنبش اصلاحی این مرز و بوم، هنوز راه حلی برای آن یافت نشده است: اصلاحات چیست، اصلاحطلب کیست؟ در پاسخ به این سوال، هر طیف و گروهی از ظن خود پاسخی ارائه کرده و همان را نیز مبنای عمل گروهی خویش قرار داده است. لذا تا زمانی که «سران اصلاحات» - چه کسانی؟ - پاسخی روشن و مستدل ارائه نکردهاند، مجبوریم همه آنان را که خود را اصلاحطلب مینامند، بپذیریم: در این تعریف یکسر اصلاحطلبی به سازمان ادوار تحکیم وحدت ختم میشود و سر دیگر به حزب اعتماد ملی، در یک سوی میدان حزب مشارکت و سازمان مجاهدین را داریم و در سوی دیگر مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم، اینگونه حتی دو منتهیالیه اصلاحطلبان یکی به نهضت آزادی و فعالان ملی - مذهبی میرسد و یکی هم به مجمع روحانیون مبارز و مجمع نیروهای خط امام.
وقتی طیف اصلاحطلبی را اینچنین - به زبان عامیانه- گل و گشاد تعریف کنیم، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که همه این طیفها، با یک دستور تشکیلاتی و یک فرمان، به دستورات گردن نهند و رویهای واحد را در پیش بگیرند. وقتی اصلاحطلبی و اصلاحات به اینگونه تعریف شد، به تعداد احزاب، روش اصلاحی وجود خواهد داشت. در این معنا نتیجه آن میشود که باید از معرفی کاندیداهای حزبی - به هر تعداد - استقبال کرد، زیرا این امر بیش از پیش موجبات حزبی شدن جامعه را فراهم میآورد. ضمن آنکه احزاب با داشتن شعارهای مشخص در زمان انتخابات، بعد از پیروزی احتمالی باید پاسخگوی عملکرد خود باشند.
اما عرصه واقعیت اجتماعی، عرصه دیگری است. تشتت آرا در میان اصلاحطلبان و معرفی نامزدهای متعدد، یکبار تجربه تلخی را در 27 خرداد سال 84 موجب شد، به گونهای که هنوز هم اصلاحطلبان در کنار تحریمیان، عدماجماع میان خود را از دلایل اصلی شکست در انتخابات نهم ریاستجمهوری میدانند. اینجاست که بحث کاندیدایی که مورد اجماع نسبی گروههای سیاسی باشد و قادر به پیشبرد اهداف اصلاحطلبی نیز، مطرح میشود و محل نزاع نیز درست در همین جاست.
با فرض اینکه گروههای سیاسی فعال در عرصه سیاسی، خواستار حضور در انتخابات هستند به بررسی دو کاندیدای مطرح این روزها که یکی از سوی «اصلاحطلبان پیشرو» و دیگری از سوی «تحولخواهان» مطرح شده است، میپردازیم: سیدمحمد خاتمی و عبدالله نوری.
3 - آنان که در چند انتخابات اخیر دست به تحریم انتخابات زدند، بر این اعتقادند که با توجه به ساختارهای حقوقی و به خصوص «حقیقی» موجود، امکان سیاستورزی درون حاکمیتی، اگر نگوییم غیرممکن، که بسیار دشوار و با نتیجهای بسیار اندک همراه خواهد بود. تجربه دوره دوم ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی و همچنین چهار سال مجلس ششم مبین این امر است. کسی بر آن نیست تا بگوید که دولت و مجلس اصلاحات هیچگونه دستاوردی نداشته است یا آنکه اوضاع در دوران اصلاحات بغرنجتر و مشکلدارتر از زمان فعلی بوده است، اما واقعیت این است که نتیجه آنچه در دوران اصلاحات انجام شد، بسیار کمتر از میزان مورد انتظار و شعارهای مطرح شده بود. نمونه بارز این مسئله هم عدمتشکیل نهادهای مدنی پایدار بود. اصلاحطلبان حتی موفق نشدند که بر بسیاری از شعارهای انتخاباتی خود جامه عمل بپوشانند. اکنون و برای انتخابات ریاست جمهوری، باید دید دلیل این امر چه بود؟ مشکلات ساختارهای حقیقی و حقوقی قدرت یا ضعف اصلاحطلبان؟ اینجاست که مشخص میشود «چه رازی در آمدن خاتمی نهفته است که این چنین مخالفان را به هراس افکنده است».
آنان که سیدمحمد خاتمی را برای کاندیداتوری معرفی کردهاند، هنوز توضیح ندادهاند که خاتمی 88 چه تفاوتی با خاتمی 76 دارد؟ آیا خاتمی برای پیشبرد اهداف اصلاحطلبی راسختر شده است؟ آیا اینبار در مواجهه با مشکلات و موانع قرار است مواضع جدیدی اتخاذ کند؟ آیا اینبار میتواند در مقابل ردصلاحیتهای گسترده - همچون مجلس هفتم- مقاومت کند؟ آیا قادر است انتخاباتی برگزار کند که باعث حرف و حدیثهای فراوان - همچون انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری - نشود؟ قادر است به عنوان مجری قانون اساسی و نفر دوم کشور در مقابل بازداشتهای گسترده فعالان سیاسی،کارگری، دانشجویی، زنان و... ایستادگی کند؟ خاتمی آیا اکنون قادر است در مقابل قوه قضائیه که برخلاف قانون اساسی دست به تعطیلی مطبوعات زد، ایستادگی کند؟خاتمی به عنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی کشور میتواند درباره موضوعات مهم سیاست خارجی کشور همچون بحث هستهای، رابطه با آمریکا و... خود براساس تفکرات حامیانش تصمیمگیری کند؟
این سوالات در حالی مطرح میشود که سوالات زیادی درباره وضعیت فعلی کشور نیز وجود دارد. محمد ستاریفر، رئیس سازمان برنامه دولت خاتمی، در مصاحبهای صراحتا اعلام کرده است که ترمیم اقتصاد کشور با توجه به انحرافهای دولت، حداقل15 سال زمان میبرد تا به وضعیت سال 84 برسد. اصلاحطلبان اگر همچون ستاریفر فکر میکنند، باید توضیح دهند که در این صورت چگونه قادرند در مقابل مطالبات روزافزون اقتصادی ملت ایستادگی کنند و اگر مخالف حرف وی هستند، چرا تاکنون در اینباره اظهارنظری نکردهاند؟ دوستانی هم چون آقای بهاور که به راحتی صحبت از هر کاندیدایی جز خاتمی را در ابتدا مورد تخطئه قرار میدهند، لطف کرده و پاسخی به این سوالات بدهند. اگر همچون آقای شیرزاد پاسخشان این است که ما خاتمی را در حداقل شرایط میخواهیم، باید گفت خاتمی در آن وضعیت نه رئیسجمهور مقتدری بود و نه رهبری مناسب برای جنبش اصلاحات. همین مسئله نیز باعث رویگردانی طبقه متوسط مدرن از خاتمی و اصلاحطلبان شد. تعلل، سستی و ضعف خاتمی باعث شد تا اصلاحات اکنون همچون بیماری در حال احتضار به سر برد - اگر همچون سعید حجاریان معتقد نباشیم که اصلاحات مرد.
با این وضعیت حضور خاتمی، با توجه به سوابق وی و همچنین استدلالهای حامیانش برای حضور مجدد وی در انتخابات، بدترین سم برای جنبش اصلاحطلبی است. اگر اکنون افرادی هستند که به ضرورت کار حزبی، انسجام تشکیلاتی، توانمندسازی تئوریک و... برای مقابله و حل مشکلات معتقد هستند - و یا میشوند - حضور خاتمی عملا تمامی این مسائل را منتفی میسازد، خاتمی نشان داده است که مرد دورانگذار و بحران نیست، بلکه مردی است برای دوران تثبیت. همانطور که نگارنده به شخصه اعتقاد دارد عدمحضور خاتمی نه تنها اصلاحطلبان را دچار بحران و بنبست نمیکند، بلکه اتفاقا درهای جدیدی را نیز به سوی آنها میگشاید. زیرا با حضور خاتمی تمامی ضعفها و کمبودها و نقایص فراموش میشوند و با گذشت زمان تبدیل به دردهای مزمن غیرقابل درمان میگردند.
با تمام این اوصاف، هیچکس به طور مطلق با حضور خاتمی مخالفتی ندارد، همانطور که مخالفتها جنبه شخصی نیز ندارند. اگر واقعا خاتمی و حامیانش در خود این قدرت و توان را میبینند که درباره چند مسئله محدود، تضمینهای اجرایی لازم را بدهند و واکنشهای خود را درصورت مخالفت با آنها نیز ارائه کنند، همه تحریمیان به طور قطع و یقین به حمایت از آقای خاتمی و دوستانشان خواهند پرداخت.
4 - در این شرایط است که معرفی کاندیدایی چون عبدالله نوری، اهمیت مییابد. عبدالله نوری در اینجا تنها نقش یک نماد و سمبل را دارد؛ نمادی که قادر است آنانی را که به سیاستورزی به شیوه احزابی چون مشارکت و سازمان مجاهدین اعتقادی ندارند به دور خود جمع کند. و البته نباید کتمان کرد که انتخاب وی نیز بسیار هوشمندانه بوده است. وی به عنوان اولین وزیر کشور دوران اصلاحات و بعدها به عنوان مدیرمسوول روزنامه خرداد، نقش بسزا و غیرقابل انکاری در پیشبرد اصلاحات داشته است. نوری حتی بعد از سکوت و انزوای اجباری پس از زندان نیز، رابطه خویش را با سیاسیون و روشنفکران قطع نکرد. جلسات آخر ماه در منزل نوری، پناهگاه و ملجایی بود برای روشنفکرانی که از هر نوع تریبون و رسانهای محروم بودهاند. کاندیداتوری عبدالله نوری بیش از آنکه برای رسیدن و ورود به قدرت باشد، برای آن است تا محوری مستحکم به وجود آید که بتوان نیروهای دموکراسیخواه و معتقدان به فعالیت در جامعه مدنی را در آن مجتمع کرد. جامعه مدنی همان حلقه گمشدهای است که طرفداران حضور خاتمی در انتخابات تاکنون به آن بیتوجه بودهاند. در هنگام حضور در قدرت، تمامی توجهات به جامعه مدنی در حد حرف باقی ماند و پس از آن نیز عملا جامعه مدنی در گفتمان این دوستان به قهقهرا رفت.
حتی اگر بر فرض - فرض محال، محال نیست - عبدالله نوری به عنوان ریاستجمهوری دست پیدا کند، با توجه به سابقه رفتارها و مواضع وی میتوان به روشنی نشان داد که وی در مقابل کارشکنیها نه تنها سکوت نمیکند، بلکه برای از میان برداشتن آنها نیز اقدام خواهد کرد. یعنی آنچه که اتفاق افتاده است، این است که در عبدالله نوری توان و اراده تغییر ساختارهای غیردموکراتیک قدرت وجود دارد.
با این صحبتها، اینکه طرفداران عبدالله نوری را به «باز» تشبیه کنیم و خود را «کبوتر» بنامیم، چیزی جز افتادن در دامی نیست که توسط اقتدارگرایان نهاده شده است. اگر طرفداران خاتمی میتوانند با متهم کردن طرفداران نوری به تندروی، آنها را وادار به سکوت کنند - اگر نگوییم آنها را طرد و حذف کنند - طرفداران کروبی نیز قادرند اتهامی مشابه را به حامیان خاتمی وارد سازند. اینگونه تقسیمبندیها و خطکشیها در دوران اصلاحات نیز مکرر انجام شد و نتیجهای جز آنچه که امروز شاهدیم در بر نداشت.
5 - نکته آخر اما از جنس دیگری است. آقای بهاور و بقیه دوستان معتقد به حضور آقای خاتمی، از لفظ «تحریم» برای تحقیر آنانی استفاده میکنند که اصلاحات را همچون روش میخواهند و نه هدف؛ اگر از تبعات حقوقی چنین لفظی چشمپوشی کنیم، آنان این افراد را به گونهای ترسیم میکنند که گویا عافیتطلبانی هستند خیالپرداز و تنها در فکر تحقق محالات سیاسیاند و چیزی از دردهای جامعه و مشکلات سیاسی امروز نمیدانند. به بیان دیگر از نظر این دوستان همه آنانی که راه عدمشرکت در چند انتخابات گذشته را در پیش گرفتهاند، از اعضای حزب «بیخیال دموکرات» هستند. آنان که در عرصه سیاسی حضور فعال دارند، در مقابل موارد نقض حقوق بشر و مطبوعات و... موضعگیری میکنند و به بحث مدام و مداوم درباره اوضاع سیاسی کشور میپردازند را نمیتوان با چوب تکفیری همچون «تحریم» راند، همانطور که نمیتوان آنان را خائن، معتقد به انقلاب و خشونت و یا هممسلک «تندروهای درون حاکمیت» خواند.
6 - دوستان مشارکت و سازمان مجاهدین به چه دلیل راه عدمشرکت در انتخابات مجلس هفتم را در پیش گرفتند؟ «به دلیل ردصلاحیت کاندیداهای مطلوب»، و چرا طیفهای دیگر را به عدول از مواضع اصلاحی در آن انتخابات متهم میکنند؟ «به دلیل شرکت در انتخاباتی که فاقد معیارهای یک انتخابات استاندارد بود.»
اکنون نیز گروهی سیاسی در جامعه وجود دارند که کاندیدای مطلوبشان کسی نیست جز «عبدالله نوری» و در صورت عدمحضور وی، معتقد به شرکت در انتخابات به دلیل عدمحضور «کاندیدای مطلوب» نیستند. به همین سادگی!